قلمروی بهشت ID INSTAGRAM:E.B.HS

برخیز ومخور غم جهان گذران بنشین ودمی به شادمانی گذران چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش

قلمروی بهشت ID INSTAGRAM:E.B.HS

برخیز ومخور غم جهان گذران بنشین ودمی به شادمانی گذران چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش

در زندگی تان هر چیزی را گدایی می کنید ،بکنید اما عشق را هرگز.

آرش ابراهیمی
۱۲ دی ۹۷ ، ۱۵:۱۰

هرگز از افکار و عقایدت شرمنده نباش چون برایت مقدس اند

همیشه از اعمال ورفتارت  شرمنده باش چون ممکن است ناشایست باشد.

آرش ابراهیمی
۱۲ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۵

تنها ماراست می گوییم 

حتی اگردروغ باشد

آرش ابراهیمی
۱۱ دی ۹۷ ، ۱۶:۰۱


شمعم ولی بیخود نمی سوزم 

بر پای هر نامرد نمی پوسم 

از رعشه ی باران و طوفان

شال و کلاهم را نمی پوشم

بیدم ولی با باد نمی لرزم

از غرش طوفان نمی ترسم

در راه عشق سر میدهم گاهی 

لیکن به یک لبخند نمی بازم

در گیتی یک بوریاست اموال منقولم     (بوریامنظور حصیری که درخانه می اندازند)

بر مال مردم چشم نمی دوزم

بازار چاپلوسی چقدر گرم است 

من دست نا مرد را نمی بوسم

این  بازار پر از رنگ است

من جامه ی هم رنگ نمی پوشم 

هرگونه که خواهند می زی انداما

من اینگونه زیستن را نمی خواهم

آرش ابراهیمی
۱۱ دی ۹۷ ، ۱۵:۵۶


از حالت چشمهای تو فهمیدم 

این بار از چشم تو افتادم 

ریتم قدم هایت 

 قلب منو آزرد

موسیقی رفتنت 

بی وقفه بپا بود

ترس داشت نگاهم

 از بدرقه ی تو 

تنها سکوت کردم 

تا آخر این قصه 

لب هامو بهم دوختم 

امابغضم منو لو می داد

پایان بدی داشت لبخند پرشورت

آرش ابراهیمی
۱۱ دی ۹۷ ، ۱۲:۲۱


این دل بریدن های تو 

از پای انداخته مرا

این کم حواسی های من 

از کار انداخته مرا 

بلوا و طوفان می شود 

وقتی نمی خواهی مرا

جانم به یغما می رود 

در خود که می گیری مرا

آتش به جانم می زند 

اینگونه می رانی مرا 

من خود به خاک افتاده ام 

بر خاک نمال قلب مرا 

گویی جهنم می شود 

در بر نمی گیری مرا

آرش ابراهیمی
۰۹ دی ۹۷ ، ۱۲:۴۴


در کوچه های سکوتم 

پرسه میزدم 

هیچ نشانی از تو آنجا نبود 

کجای بغض من پنهان شدی 

که اشکهایم تعارف میکنند 

کجای سکوتم معرکه داری 

کجای نگاهم محو شدی 

که اینگونه مات یک نقطه ام 


هوای زمستان زیباست 

نفسهایت را می شود دید 

در نگاه تو می شود 

گرم لحظه ها بود و 

سرما را نفهمید ....


کجای حرفهایم سرد بود 

که تو لرزیدی 

هوای تمام خاطره های ما

ابریست .....

آرش ابراهیمی
۰۷ دی ۹۷ ، ۱۲:۳۵

با تو خوبه چقدر دنیام 

با تو آرومه این رویام 

دلت باشه اگه با من 

دیگه جا نیس واسه اوهام


میدونی غرق چشماتم 

هنوزم مات حرفاتم 

چقدر خوبه که تو هستی

با تو انگار من آزادم 


تو قلبم جاتو باز کردی 

پر از حرفای شیرینی 

چشات محراب قلبم شد 

شدم مومن به بی دینی


ببین راهم رو کج کردم 

همش تقصیر چشماته

بیا قلبم رو مدیون کن 

دلم فرشه قدم هاته

آرش ابراهیمی
۰۵ دی ۹۷ ، ۲۳:۱۰


تو اگر باز کنی پنجره ای بر دل من 

واگر حال و هوایت بزند بر سر من 

آن چنان مست شوم هوش و حواسم برود 

موج سرگردان شوم , تو شوی ساحل من

آرش ابراهیمی
۰۵ دی ۹۷ ، ۰۰:۲۴

صدای خش خش برگ ها
پر از حدیث کهنگی بود 
روایت های پوسیدن ها

پر از چشم انتظاری بود 
                       حکایت های دل بستن ها
در این بیشه انگار خدا
هوای گرگ ها را بیشتر دارد تا آهوها
دریدن ،شده روزمرگی مردم اینجا
همه با خود نقاب دارند ....
ودر پستو هاشان 
کرور کرور وجدان انبار کردند ...
همه اینجا حصاری دارند 
                           از پولاد ....
وهمه چیز را می خرند ..
عشق را ...
مهربانی را ...
شرف را...
عدالت را...
اینجا آدم ها را هم می خرند ...
ارزان ....
و ارزانتر نیز می فروشند.....
اینجا حیاء کالایی تجملی ست
مهربانی را در ویترین هایشان 
دکور گذاشته اند ....
آبادی را قسمت کرده اند ....
برای خودشان....
خوشبختی را گروگان گرفته اند
وآزادی را سال هاست گردن زده اند
می خواهم کورشوم تا نبینم این همه ظلم 
می خواهم از این شهر دور شوم تا ببینم گذر عمر...
آرش ابراهیمی
۰۴ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۴